ღهرکه گرگش را دراندازد به خاک/ رفته رفته مىشود انسان پاک/ هرکه با گرگش مدارا مىکند/ خلق و خوى گرگ پیدا مىکند....ღ گفت دانایى که گرگى خیره سر
ღروزگاری من و او ساکن کویی بودیم... ساکن کوی بت عربده جویی بودیم... عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم... ღ شعری از وحشی بافقی
باران من ، روزی باریدی بر تن خسته من ، قلب من شد عاشق تو!
|
•.?درباري من?.•
بنام پيوند دهنده قلبهاي دو عاشق گفتم از عشق چه کنم گفتي بسوز گفتم اين سوختگي را چه کنم گفتي بساز............... خوش آمد ميگم به شما رهگزران اين کلبهي تاريکو تنهايي من اميدوارم ميزبان خوبي براي لحظاتتون باشم تا بازم بهم سري بزنيد>
|
آمار
وبلاگ: |
||
|
||