وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر…. کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند حتی اگر فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را…. میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای غم را میگیرم .
نظرات شما عزیزان:
|
•.?درباري من?.•
بنام پيوند دهنده قلبهاي دو عاشق گفتم از عشق چه کنم گفتي بسوز گفتم اين سوختگي را چه کنم گفتي بساز............... خوش آمد ميگم به شما رهگزران اين کلبهي تاريکو تنهايي من اميدوارم ميزبان خوبي براي لحظاتتون باشم تا بازم بهم سري بزنيد>
|
آمار
وبلاگ: |
||
|
||